loading...
GAME
KELOD بازدید : 45 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

مردی که عاشق پیتزا بود!

N/A
 

امتیاز اعضـــــــا :
(0 عضو امتیاز داده است.)

0.0
 

امتیاز شمــــا :

0

چرا بعضی ها از DmC جدید نفرت دارند؟ این ها افرادی هستند که بعد از تأیید شدن بازی بدون نگاه کردن به حقایق و اطلاعات این بازی، قضاوت می کنند. حقیقت این است که جای نگرانی نیست که چرا خود Capcom بازی را نمی سازد. اتفاقاً تیم با استعداد Ninja Theory خیلی خوب از پس ساخت این بازی برآمده است. به محض اینکه بازی را شروع کنید، متوجه می شوید که DmC چقدر شبیه به نسخه های قبلی است. دانته (Dante) تغییراتی داشته، ولی اصلاً جای نگرانی در مورد ظاهر شخصیت جدید نیست.

تامیم آنتونیادس (Tameem Antoniades) در رابطه با ایرادهایی که مردم از بازی می گیرند، شوخی می کند و می گوید: "خیلی ناراحت کننده است که موهای دانته مشکی است و موهای من روز به روز سفید تر می شوند." دانته در خانه کانکسی خود جواب تلفن را می دهد و ما متوجه می شویم که او لخت است! ناگهان یک هیولای بزرگ به وی حمله می کند و طی یک صحنه آهسته، دانته خیلی سریع لباس به تن می کند و مسلماً چند تکه پیتزا هم در هوا شناور هستند! بعضی از لحظات بازی، مسخره کردن مضامین مضحک قبلی است و تنها کسانی که این سری را کامل بازی کرده اند، متوجه بعضی از این نکات می شوند. محیط ها و مکانیزم گیم پلی بازی بسیار جذاب هستند و مکانیزم دنیاهای موازی خیلی شبیه به The Legend of Zelda کار شده است.

تغییر دادن دنیا از برزخ به دنیای واقعی باعث ایجاد اثرهایی بر ذهن آدم های دنیای واقعی می شود. هر اتفاقی که در یکی از این دنیاها بیفتد، بر دنیای دیگر هم اثر می گذارد. مثلاً وقتی در دنیای برزخ یکی از چرخ دنده های چرخ و فلک شهربازی جدا می شود، در دنیای واقعی از آن به عنوان یک حرکت تروریستی یاد می شود. همچنین این تغییرات دنیاها بر گیم پلی بازی هم تأثیر می گذارند. تهیه کنندگان بازی اعلام کرده اند که بسیاری از معماها با استفاده از همین قابلیت تغییر دنیاها حل می شوند و مرحله به مرحله میزان چالشی را که برای شما درست می کنند، بیشتر می شود. مراحل داینامیک بازی خیلی لذت بخش و چالش برانگیز هستند.

دانته اینبار فقط با هیولاها مبارزه نمی کند، بلکه دنیایی که در آن حضور دارد هم مانع رسیدن وی به هدفش می شود. این دنیا ناگهان طوری تغییر می کند تا وی را بکشد و رسیدن به یک منطقه نیازمند پرش و فرار بسیار است و وقتی زمین زیر پای شما ناگهان غیب می شود، باید خیلی سریع با استفاده از قابلیت Dash خود را به منطقه بعد برسانید. پس همه چیز در DmC شما را به چالش می کشد و باید بر آن ها غلبه کنید. مبارزات خیلی سریع و درگیر کننده کار شده اند. فنون چندضرب مثل بازی های دیگر فقط زدن دکمه با سرعت نیست، موفقیت در این بخش نیازمند زمان بندی خوب و استفاده از قابلیت مناسب است.

شمشیر دانته می تواند دشمنان را از وسط نصف کند و یا روی هوا به آن ها ضربه بزند و تفنگ های او می توانند دشمن را روی هوا نگه دارند. شمشیر می تواند خود را تغییر دهد. مثلا، می توانید آن را به یک قلاب تبدیل کنید و دشمن را از فاصله دور به سمت خود بکشانید و تمام این قابلیت ها را می توانید با زمان بندی مناسب به فنون چندضرب بسیار خطرناک تبدیل کنید. استفاده از حملات سنگین و سبک می تواند خیلی لذت بخش باشد که شانسی هم نیست و باید به نوع مبارزه خود دقت کنید. واقعاً نمی توان از DmC جدید نفرت داشت، چون طنز بازی هم بسیار خنده دارد است. DmC همچنان سریع، نفس گیر و در عین حال نو است.

KELOD بازدید : 24 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

نبرد در سیاره بیگانه

N/A
 

امتیاز اعضـــــــا :
(0 عضو امتیاز داده است.)

0.0
 

امتیاز شمــــا :

0

Lost Planet نامی نیست که بازیکنان با شنیدن آن هیجان زده شوند. پس از عرضه دو نسخه که چندان هم عالی از کار درنیامدند، خیلی از ما انتظار عرضه دنباله ای از این بازی به این زودی ها را نداشتیم. اما Capcom بازی Lost Planet 3 را معرفی کرد. این بازی فضایی متفاوت نسبت به نسخه های قبلی دارد و اتمسفر اکشن آن، شرایطی مانند بازی Dead Space را به وجود آورده است. Lost Planet 3 تا اینجای کار یکی از سورپرایزهای بزرگ 2012 از سوی Capcom بوده و قرار است که یک تیراندازی سوم-شخص تاکتیکی را پیش روی بازیکنان قرار دهد. داستان بازی بر اساس اکشن و حالت های Survival Horror نوشته شده و همین موضوع باعث جذاب تر شدن این بازی نسبت به نسخه های قبل شده است.

بعد از عرضه دو نسخه از این سری از بازی ها، بازیکنان در نقش شخصیتی به نام جیم (Jim) قرار می گیرند. او عضو یکی از اولین کلونی هایی است که راهی سیاره یخ زده E.D.N III شده و یکی از کارگرانی است که با کار کردن زیاد و جمع آوری پول، سعی می کند زندگی خوبی را برای همسرش به ارمغان بیاورد. داستان بازی بیشتر درباره این شخصیت است و بازیکنان با مشکلات او در جریان بازی مواجه می شوند. در جدیدترین دمویی که از این عنوان منتشر شد، بازیکنان بازی را از یک تشکیلات زیر زمینی شروع کردند که جیم در آنجا حضور دارد. صحنه های بازی و انیمیشن های صورت شخصیت ها در جذابیت داستان نقش بسیار مهمی دارند.

در ابتدای این قسمت، جیم یک پیغام از همسرش دریافت می کند و باعث می شود که او به یکباره دگرگون بشود. روند بازی به صورتی است که بازیکنان لحظات هیجان انگیزی را در LP3 خواهند داشت. بازیکنان می توانند در این بازی سوار وسایلی به نام MechWarrior شوند. در این حالت زاویه دوربین به اول-شخص تغییر می کند. استفاده از سلاح های مختلفی که این وسایل دارند، بازی را کمی در این قسمت به Armored Core شبیه کرده است. در این قسمت بازیکنان با درگیری های مختلفی روبرو می شوند و پس از مدتی جیم خودش را در سرمایی وحشتناک تنها می بیند. محیط های خارجی بازی بسیار خوب طراحی شده اند و بازیکنان با مناظر مختلفی مواجه می شوند.

از دید MechWarrior بازیکنان با طوفان های الکتریکی و برفی متعدد مواجه می شوند. در این بازی خطر در هر طرف، بازیکنان را محاصره کرده است. طبیعت بازی نیز می تواند مانند موجوداتی که در طول روند بازی مشاهده می کنید، خطرناک و کشنده باشد. در هر لحظه ممکن است که طوفان های متعددی که در بازی رخ بدهند و بازیکنان در آن گرفتار شوند و از بین بروند. در داخل Mechها بازیکنان باید با ربات های دیگر مبارزه کنند و در خارج از آن باید از دید سوم-شخص با موجودات بسیار درنده مبارزه کنند. شاتگان، نارنجک و بسیاری سلاح دیگر برای بازی طراحی شده که می توانید از آن ها استفاه کنید.

در یکی از قسمت های بازی جیم توسط این موجودات محاصره شد و باید با استفاده از سلاح هایی که در اختیار داشت آن ها را نابود می کرد. در طول این مبارزه ها جیم به انرژی ای به نام Rig نیز نیاز دارد و همیشه امیدوار است که بتواند مقداری از آن را پیدا کند، اما در محیط بازی قسمت هایی وجود دارند که به وسیله Mech نمی توان به آنجا رفت و جیم باید این کار را خودش به تنهایی انجام دهد. سفر با پای پیاده و با شرایط جوی حاکم بر بازی باعث می شود که خستگی بر جیم چیره شود. در خارج از Mechها یک نقشه کوچک روی صفحه بازی به نمایش درمی آید که باید به وسیله آن مسیر را پیدا کرد.

با این قابلیت، هم باید مسیر اصلی بازی را طی کنید و هم باید محل قرار داشتن Rigها را شناسایی کرد. پس از گشت و گذارهای فراوان، جیم خودش را به یک غار می رساند که قبلاً به عنوان یک اقامتگاه (از آن اقامتگاه هایی که قبلاً در Lost Planet 1 و Lost Planet 2 مشاهده کردیم) از آن استفاده می شده است. بازی با همان سبک Survival Horror تازه اش شروع می شود. ابتدا مبارزه با یخ و سرما را مشاهده می کنید و سپس باید در یک اقامتگاه متروک آشنا، با موجودات مختلف مبارزه کنید. البته در بازی به این موضوع نیز اشاره می شود که جیم و گروه همراه او اولین انسان هایی بوده اند که پا به این سیاره گذاشته اند. پس در حقیقت نباید این پناهگاه که توسط انسان ها ساخته شده، در آنجا وجود داشته باشد.

این موضوع از جمله سوالاتی است که در طول داستان بازی به آن برخورد می کنید. بازی Lost Planet 3 به خوبی در برخی قسمت ها از المان های Dead Space استفاده کرده است. مکان های متروک، تخریب شده، تاریک و صداهای عجیب و قریب از جمله مواردی هستند که در این بازی آن ها را مشاهده می کنید. در بسیاری از موارد موجودات وحشتناک بازی دیوارها را خراب می کنند و به یکباره جلوی جیم سبز می شوند. در اینجا باید با چاقو به سر آن ها ضربه زد یا به وسیله سلاح گرم آن ها را از بین برد. البته تیراندازی باید از نزدیک باشد. مبارزه های بازی همان حالت کلاسیک سری Lost Planet را دارند. جیم پس از فرار از این محل، دوباره خودش را در یک طوفان سهمگین پیدا می کند. در قسمت هایی که از این بازی به نمایش درآمدند، به تغییر اتمسفر بازی اشاره شد که یک سناریوی کاملاً جدید را به وجود آورده است.

مبارزه ها در مکان های مختلف، کنترل Mechها و مبارزه با سرما از قسمت های جالب توجه این بازی به حساب می آیند. در ضمن باید به این موضوع نیز اشاره کرد که مبارزه های بازی بسیار عالی و قدرتمند از کار درآمده اند و از نسخه های قبلی یک سر و گردن بهتر هستند. به راحتی می توان به این موضوع اشاره کرد که Lost Planet 3 یک بازی بسیار خوب به حساب می آید که کسی نمی تواند حدس بزند در آن چه اتفاقاتی رخ خواهد داد. یکی دیگر از مسائلی که خیلی ها را غافلگیر کرد، سازندگان این بازی است. این بازی توسط استودیوی بازیسازی Spark Unlimited ساخته می شود که قبلاً بازی های بسیار بدی مثل Legendary را از آن ها شاهد بودیم، اما به نظر می رسد که همکاری آن ها با Capcom باعث شده که بازی بسیار بهتری را شاهد باشیم. این بازی قرار است در سال 2013 راهی بازار شود.

KELOD بازدید : 38 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

زمانی برای افسوس

5.0
 

امتیاز اعضـــــــا :
(47 عضو امتیاز داده اند.)

6.5
 

امتیاز شمــــا :

0

خیلی از ما با سری بازی های Resident Evil آشنا شده ایم و حتماً با آن ها خاطرات زیادی داریم. تا کنون نسخه های زیادی از RE راهی بازار شده و علاوه بر شماره های اصلی، شاهد این بودیم که Spin-offهای متعددی هم از این سری توسط Capcom راهی بازار شدند. این قسمت های جانبی طوری طراحی شده بودند که داستان خاص خود را داشتند و لطمه ای به داستان اصلی نمی زدند و در بسیاری از جهات می توانستند اطلاعات تکمیل کننده ای به بازیکنان بدهند که در درک بهتر نسخه های قبلی بسیار تأثیرگذار بودند. اما Capcom با معرفی Resident Evil: Operation Raccoon City به یکباره تغییر مسیر عجیبی در این دنباله ها به وجود آورد. بازی ای که هرگز نمی توان آن را یک Resident Evil دانست.

 

داستان

داستان بازی بین ماجراهای دو نسخه از بهترین شماره های این سری از بازی ها رخ می دهد. در این بازی به زمانی بین قسمت دوم و سوم می روید، اما اینبار دیگر لیان (Leon) یا جیل (Jill) را به عنوان شخصیت اصلی در بازی مشاهده نمی کنید. بازی شما را در نقش گروهی قرار می دهد که از سوی کمپانی Umbrella مأمور شده اند تا مدارکی که این کمپانی را متهم به فاجعه شهر راکون می کند را از بین ببرند. این گروه که USS Delta Team نام دارند، وارد یکی از آزمایشگاه های زیر زمینی Umbrella می شوند تا با کمک هانک (Hunk) بتوانند ویروس G را از دکتر ویلیام بیرکین (William Birkin) پس بگیرند. اما بیرکین که به ویروس آلوده شده، مانع این کار می شود. هانک با بیرکین مبارزه می کند و در همین حال گروه USS سعی می کنند تا مدارک مبنی بر دخالت های کمپانی Umbrella را از بین ببرند. در این بین با شخصیت های آشنای این سری از بازی ها نیز روبرو می شوید که درگیر شدن آن ها در ماجرای این بازی، به داستان اصلی این سری نیز لطمه وارد می کند. شخصیت هایی مانند لیان، شری و... را در بازی مشاهده می کنید که در ادامه بازی برای گروه USS مشکل درست می کنند. داستان بازی قصد دارد تا ماجرای پشت پرده وقایع راکون را بیان کند، اما نادیده گرفتن برخی از المان های داستانی مهم در نسخه های قبلی باعث شده تا داستان بازی به قسمتی بسیار ضعیف تبدیل شود.

گرافیک

بازی به وسیله موتور بازیسازی مخصوص استودیوی Slant Six ساخته شده است. گرافیک ORC در اندازه بازی های امروزی نیست و حتی نمی توان آن را درخور یکی از نسخه های Resident Evil دانست. گرافیک در سطح متوسط رو به ضعیف قرار دارد و همین موضوع ممکن است شما را از انجام این بازی دلسرد کند. در طراحی محیط ها و خلق مکان های مختلفی که در این بازی مشاهده می کنید، سعی شده تا المان های مرسوم سری RE در آن دیده شوند. محیط های تاریک، مکان های تخریب شده و هر المان دیگری که باعث می شود شما وجود آشوب را در شهر راکون احساس کنید، در بازی دیده می شوند، اما بی کیفیت بودن اشیائی که در محیط بازی مشاهده می کنید، بی کیفیت بودن بافت ها، ضعف در سایه ها و نورپردازی نه چندان خوب، باعث شده که این قسمت حرفی برای گفتن نداشته باشد. طراحی شخصیت های اصلی بازی نیز در سطح چندان خوبی قرار ندارند و کمبود چندضلعی ها (Polygon) به خوبی در آن ها دیده می شود. شاید تنها نکته مثبت بازی، طراحی نسبتاً خوب شخصیت های آشنای دنیای RE باشد. البته باید به این موضوع اشاره کرد که طراحی آن ها هنوز با کیفیت نسخه های قبلی فاصله زیادی دارد. جلوه های ویژه و افکت هایی مانند آتش، دود و... به شکل نسبتاً خوبی طراحی شده اند، اما در حالت کلی باید گفت که چندان خوب از کار درنیامده اند. در مجموع، با یک نگاه کلی می توان به این نتیجه رسید که ORC از گرافیک خوبی برخوردار نیست.

موسیقی/صداگذاری

موسیقی های بازی چنگی به دل نمی زنند و نتوانسته اند آن فضای مخصوصی که در سری RE وجود دارد را در این عنوان به وجود بیاورند. موسیقی احساس خوبی را در صحنه های اکشن به بازیکنان منتقل نمی کند و هیجان بازی را بالا نمی برد، اما از طرف دیگر، صداگذاری روی محیط بازی در سطح خوبی قرار دارد. افکت های صوتی و سر و صداهای مختلفی که در طول بازی می شنوید، از موسیقی های بازی بهتر شده اند و این موضوع حس خوبی را به وجود آورده است. صداگذاری روی شخصیت های بازی اصلاً در سطح خوبی قرار ندارد. دیالوگ های بسیار کلیشه ای برای شخصیت ها در نظر گرفته شده و صداگذاران نیز نتوانسته اند به شکل شایسته ای جای آن ها صحبت کنند. افرادی مانند دیوید کولی (David P. Cooley)، نیکا فاترمن (Nika Futterman)، اندرو کیشینو (Andrew Kishino) و رامون فرناندز (Ramòn Fernandez) کار صداگذاری روی شخصیت های بازی را انجام داده اند. این افراد در زمینه صداپیشگی تجربه نسبتاً خوبی دارند، اما نتوانسته اند روی شخصیت های بازی درست صحبت کنند.

گیم پلی

Resident Evil: ORC یک عنوان تیراندازی سوم-شخص است و دیگر خبری از المان های ترسناک در آن دیده نمی شود. یک تیراندازی تیمی که نه تنها بازی را جذاب نکرده، بلکه آن را به سری Left 4 Dead شبیه کرده است. همان طور که به آن اشاره کردیم، در این بازی به عنوان یکی از اعضای گروهی که در آن قرار می گیرید، دست به ماجراجویی می زنید. این عنوان را می توان یک اکشن معمولی نام برد که قسمت های هیجان انگیز خاصی در آن دیده نمی شوند. شاید حضور شخصیت های آشنای این سری در ابتدا جذاب باشد، اما با پیشرفت در بازی این موضوع نیز دیگر رنگ و بوی خودش را از دست می دهد. با انتخاب شخصیت های مختلف، روند گیم پلی بازی کمی تغییر می کند.

هر کدام از شخصیت ها دارای قدرت های خاص خودشان هستند که با استفاده از آن ها می توانید دشمنان را از بین ببرید یا اعضای سایر گروه ها را نابود کنید. زمانی که در یک بازی تیمی قرار می گیرید، باید از سوی هم تیمی های خود مورد پشتیبانی قرار بگیرید، اما هوش مصنوعی این عنوان بسیار ضعیف است و همین موضوع باعث می شود تا در بسیاری از قسمت ها به صورت تک نفره همه چیز را مرتب کنید و جریان بازی را به نفع خود رقم بزنید. بخش داستانی بازی واقعاً کسل کننده است و حالت چندنفره آن در حالت آفلاین به دلیل هوش مصنوعی بد، عذاب آور می شود. تنها یکی از بخش های بازی کهHeroes Mode  نام دارد، می تواند مورد توجه قرار بگیرد. در این بخش می توانید کنترل شخصیت هایی مانند لیان، کریس (Chris)، کلیر (Claire)، جیل، ایدا (Ada)، هانک و... را در دست بگیرید و با آن ها بازی کنید.

نتیجه گیری

بازی Resident Evil: Operation Raccoon City را می توان یکی از نسخه های نه چندان خوب این سری از بازی ها دانست. Capcom و استودیوی Slant Six عنوان خوبی را راهی بازار نکردند و با عرضه آن لطمه های زیادی به نسخه های قبلی وارد کردند. این بازی با استفاده از داستان نسخه های قبل نه تنها به موفقیت دست پیدا نکرد، بلکه طرفداران را نیز از خودش نا امید کرد. اگر از طرفداران این سری از بازی ها باشید، قطعاً این بازی شما را جذب خودش نمی کند.

KELOD بازدید : 256 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

شن های خونین

N/A
 

امتیاز اعضـــــــا :
(0 عضو امتیاز داده است.)

0.0
 

امتیاز شمــــا :

0

بازی Spec Ops: The Line از گرد و خاک و ویرانه های Modern Warfare دور شده و به دنیایی آخرالزمانی در یک فضای فانتزی آمده تا مبارزه با شن ها را به نمایش دربیاورد. این بازی در شهر دوبی رخ می دهد که به جهنمی در روی زمین تبدیل شده است. آسمان خراش هایی که زمانی با افتخار رو به آسمان رفته بودند، اکنون زیر شن پنهان شده اند و طوفان های شن آن را محاصره کرده اند. بازماندگان هم در این ساختمان ها زندگی می کنند و سعی می کنند به شکلی خودشان را نجات بدهند. آب ارزش زیادی پیدا کرده و هر کسی آن را داشته باشد، می توان او را ثروتمند دانست و هر کسی که بتواند در این دنیا زنده بماند، واقعاً خوش شانس است.

در The Line شما با یک عنوان تیراندازی معمولی روبرو نخواهید بود. شما در این بازی بیشتر در صحنه هایی قرار می گیرید که از فیلم های جنگی بسیار حماسی و از روی سربازهای قهرمانی که دنیا را نجاب می دهند، الهام گرفته اند. بازی Spec Ops شما را به قلب یک دنیای آخرالزمانی می برد که قلب تاریکی در آن قرار دارد. دنیایی که در آن تنها سلاح می تواند بهترین ابزار دست شما باشد. از همان ابتدا بازی انتخاب های مختلفی را پیش روی شما قرار می دهد. یکی از صحنه های ابتدایی بازی آنجایی است که بازیکنان تازه خودشان را در محیط بازی مشاهده می کنند و به یکباره دو مرد را می بینند که از یک پل به وسیله طناب آویزان شده اند و شخص دیگری نیز روبروی آن ها قرار دارد که کنراد (Konrad) نام دارد. به شما گفته می شود که یکی از آن ها دزد آب است و دیگری نیز کل خانواده اش را کشته است.

کنراد به شما پیشنهاد می دهد که یکی از این دو نفر را بکشید، اما کدام یک از این افراد مستحق مرگ هستند؟ اگر هر دوی آن ها را بکشید، چه می شود؟ اگر طناب آن ها را با تیر بزنید تا آن ها آزاد شوند، چه می شود؟ این ها تمام آن احتمال هایی هستند که در این صحنه با آن مواجه می شوید. زمانی که در حال گرفتن این تصمیمات هستید، باید به این موضوع فکر کنید که آن ها روی روند بازی شما تأثیرگذار هستند و در قسمت های مختلف بازی می توانند باعث بروز اتفاقات جدید شوند. همیشه باید به بهترین و بدترین حالت توجه کنید. انتخاب های شما ممکن است باعث شود که اتفاقات مختلفی هم برای هم تیمی های شما رخ بدهند.

این انتخاب ها باعث می شوند که بازی کم کم شخصیت فرد اول بازی را تغییر دهد و مشاهده کنید که رفتار او متفاوت می شود. در تیم شما افراد تازه کار وجود دارند که باید به آن ها روحیه بدهید و در بسیاری از موارد نیز باید به آن ها بگویید که کارهای شما را نگاه کنند تا بتوانند در شرایط مختلف خوب عمل کنند. مهارت شخصیت اصلی روی سایر شخصیت ها نیز تأثیرگذار است. پس از چند مرحله، بعد از قسمت ابتدایی بازی و بعد از اینکه با صحنه های مختلفی روبرو شدید، به یک مکان بسیار تخریب پذیر می رسید. دیدن این قسمت ها واقعاً هیجان انگیز است و قطعاً شما را جذب خود می کنند. در این قسمت ها زمانی که دستوری به سایر هم تیمی ها می دهید، مشاهده می کنید که در صدای آن ها حالتی ترس وجود دارد که دیگر مانند همیشه با اطمینان جواب شما را نمی دهند. آن ها می خواهند زنده بمانند و به خانه برگردند.

حتی شخصیت اصلی بازی هم با چنین مسائلی مواجه است و نمی تواند از آن ها فرار کند. اون نقش یک فرمانده را دارد و چاره ای جز اینکه کل تیم را در کنار هم نگه دارد، ندارد. اما هر چه باشد، او هم یک انسان است و زیر فشار زیادی قرار دارد. در ابتدای بازی مشاهده می کنید که او بسیار قوی ظاهر می شود و همیشه به سربازانش روحیه می دهد، اما در اواخر بازی نیز او هم مانند یک سرباز خسته و شکسته می شود که نیاز به روحیه دارد. این موضوع جالب است که در یک بازی نظامی به این بخش ها نیز توجه شده است. این بخشی از تجربه ای است که واقعاً بازیکنان می توانند شکل خوبی از آن را مشاهده کنند.

این بازی تنها درباره دیالوگ هایی که در یک داستان بزرگ گفته می شوند، نیست. فضای دبی باعث شده که این شهر به یک هیولا تبدیل شود که ساکنانش و هر کسی که وارد آن می شود را بترساند. زمانی بازیکنان روی شن ها می جنگند و کمی بعد شن ها تغییر می کنند و بازیکنان خود را روی زمین یا روی سقف یک ساختمان می بینند. این بازی سرشار از چیزهای غیر معمولی است که در هیچ بازی ای مشاهده نکرده اید و به همین دلیل می توانید تمام آن ها را به ذهن بسپارید. به عنوان یک بازی تیراندازی، بسیاری از قسمت های بازی برای شما آشنا خواهند بود. از حالت سوم-شخص بازی گرفته تا شخصیت اصلی بازی که صداگذار آن نولان نورث (Nolan North) است.

مراحل بازی به صورت خطی طراحی شده اند، اما همیشه به شکلی هستند که اتفاقات زیادی در بازی رخ می دهند تا به این موضوع پی نبرید. صحنه های اکشن بازی بسیار عالی از کار درآمده اند. در این بازی در نبردهایی قرار می گیرید که به صورت روانی روی شخصیت ها تأثیرگذار هستند و حالت ترسی را در تمام آن ها ایجاد می کند. کمتر کسی می تواند تنها با داشتن یک سلاح معمولی 50 نفر را با شلیک به قسمت های حساس آن ها از بین ببرد. اما این قسمت به شکلی طراحی شده که بتوان آن را از پشت کاورها انجام داد. صحنه های زیادی وجود دارند که بیشتر آن ها با به نمایش درآمدن حرکت شن ها همراه هستند. شن ها در همه جا هستند. باید در بین آن ها مسیرها را پیدا کرد و همین طور هم باید مواظب بود که آن ها به سمت شما سرازیر نشوند. می توانید با شکستن شیشه هایی که شن پشت آن ها قرار دارد، دشمنان را از بین ببرید.

با این کار هم می توانید مهمات کمتر استفاده کنید و هم دشمنان بیشتری را در زمان کوتاهی از بین ببرید. حتی می توانید با پرتاب نارنجک هم کاری کنید که شن ها به سمت دشمنان روانه شوند. البته باید به این موضوع هم توجه کنید که این کار ممکن است باعث شود شن ها به سمت شما هم بیایند. صحنه های دراماتیک زیادی در بازی وجود دارند که بیشتر آن ها زمانی به نمایش درمی آیند که از طوفان شن جان سالم به در برده اید. در این مواقع می توانید ببینید که محیط بازی چقدر تخریب پذیر طراحی شده، چرا که محیط بزرگی از بازی شروع به تخریب می کند. طوفان های شن می توانند بخش های بزرگی را ویران کنند. در نگاه اول، شاید فکر کنید که Spec Ops: The Line یک بازی دیگر در سبک نظامی است، اما صحنه های فوق العاده و نوآوری های زیادی که در ساخت این بازی دیده می شوند، این بازی منحصر به فرد کرده اند. با دیدن این بازی تمام نسخه های قبلی سری Spec Ops را از یاد خواهید برد. تکنولوژی های جدید واقعاً این سری را از نو، پایه گذاری کرده اند. این بازی را می توانید در تاریخ 26 ژوئن تجربه کنید.

KELOD بازدید : 37 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

یک لحظه، یک تیر!

7.5
 

امتیاز اعضـــــــا :
(54 عضو امتیاز داده اند.)

8.6
 

امتیاز شمــــا :

0

مدتی بود که بازی ای درباره جنگ جهانی دوم ساخته نمی شد و به شخصه خیلی دوست داشتم که در کنار این همه سوژه های مدرن، عنوانی دیگر با مضمون جنگ جهانی دوم راهی بازار شود که خوشبختانه بازی Sniper Elite: V2 توانسته به خوبی جای خالی این سبک از بازی ها را دوباره پر کند. بازی ای که شما را به خوبی در نقش یک تک تیرانداز در زمان جنگ جهانی دوم قرار می دهد. اگر همیشه بعد از دیدن فیلم Enemy at the Gates دوست داشتید تجربه یک تک تیرانداز را بدست بیاورید، بازی Sniper Elite: V2 این فرصت را برای شما فراهم کرده است.

داستان

همان طور که می دانید، بازی های جنگی از داستان های چندان پیچیده ای برخوردار نیستند و همه چیز با پشت سر گذاشتن چند مرحله ابتدایی بازی مشخص می شود. این بازی نیز از این قاعده مستثنی نیست و پس از پشت سر گذاشتن مراحل ابتدایی به هدف اصلی بازی پی خواهید برد، اما با این حال با پیشرفت در بازی قسمت های بیشتری از داستان آشکار می شوند و در پایان بازی هم با صحنه ای بسیار جالب روبرو می شوید. داستان بازی روایت گر دوران پایانی جنگ جهانی دوم است و زمانی را پس از D-Dayهای بسیار زیادی که برای رسیدن به آلمان و برلین شکل گرفته به نمایش درمی آورد.

نیروهای آمریکایی و شوروی خود را به برلین رسانده اند و آماده هستند که آخرین ضربه را به حکومت هیتلر بزنند. در این بین نازی ها هم بی کار ننشسته اند و قصد دارند که به نوعی آخرین اقدامات مرگبارشان را عملی کنند. نیروهای نازی در جنگ جهانی دوم موفق به ساخت موشک های بسیار قوی ای به نام V2 می شوند که قدرت تخریب بسیار بالایی دارند. حال آن ها قصد دارند با همین موشک های V2 آخرین حمله های خود به لندن را انجام دهند. داستان بر اساس عملیات های واقعی و مراحل بازی با پیش زمینه این عملیات ها ساخته شده اند. بازی شما را در نقش افسری از نیروهای OSS-Office of Strategic Services آمریکا که کارل فیربرن (Karl Fairburne) نام دارد، قرار می دهد. او به عملیاتی که در واقعیت Operation Paperclip نام داشته و بازی با الگوبرداری از آن، مراحل زیبایی را پیش روی بازیکنان قرار داده، اعزام می شود. در این عملیات، نیروهای آمریکایی بسیاری از دانشمندان آلمان را از دست نازی ها نجات دادند.

کارل قصد دارد که با پیدا کردن برخی از این دانشمندان بتواند اطلاعاتی را از موشک V2 و محل استقرار آن بدست بیاورد، اما او نمی تواند دانشمندان را پیدا کند و کار برایش سخت تر می شود. با پیشرفت در بازی او مدارکی بدست می آورد که طبق آن ها نیروهای نازی با همکاری برخی از نیروهای ارتش سرخ شوروی قصد دارند که این موشک را که در آن از مواد شیمیایی استفاده شده، به سمت لندن پرتاب کنند. کارل برای توقف این حمله دست به کارهای زیادی می زند و به مناطق مختلفی می رود و با از بین بردن افراد مختلف و بدست آوردن اطلاعات گوناگون محل موشک را پیدا می کند و سعی می کند تا آن را نابود کند.

اما در پس این حمله فردی به نام Wolf قرار دارد که او هم به یکی از شکارهای کارل تبدیل می شود. داستان بازی روند جالبی دارد و شکل مأموریت ها شما را وادار به پیشروی در بازی می کند. موضوع جالبی که در داستان وجود دارد، این است که پس از به پایان رساندن بازی و از بین بردن Wolf، کارل می گوید: "جنگ جهانی دوم به پایان رسید، اما این پایان سرآغاز جنگی دیگری است، جنگ سرد. جنگی که من اولین سرباز آن هستم." بازی به شکل بسیار خوبی شما را از اتفاقات جنگ جهانی دوم به ماجراهای جنگ سرد می برد و به خوبی از عملیات های واقعی الگوبرداری کرده و به شکلی بسیار جذاب آن ها را در قالب بازی به نمایش درمی آورد.

گرافیک

استودیوی بازیسازی Rebellion این بازی را با موتور Asura که ساخته خود آن ها است، تولید کرده است. گرافیک بازی در سطح چندان خوبی قرار ندارد. طراحی محیط و فضاسازی ها بسیار فوق العاده است و شما به خوبی خود را در محیط های جنگ زده آلمان و اروپا احساس می کنید. ساختمان های تخریب شده، مکان هایی در حال سوختن، ساختمان هایی که جلوی شما خراب می شوند و شهرهایی که به شهر ارواح تبدیل شده اند، به خوبی حس قرار داشتن در جنگ جهانی دوم را به شما منتقل می کنند. جلوه های بصری بازی مانند آتش و دود و... خوب از کار درنیامده اند و چندان نتوانسته اند به زیبایی بازی کمک کنند. سایه های Real-Time شخصیت بازی به شکل خوبی در بازی به نظر می رسند.

همچنین باید به نورپردازی خوب بازی نیز اشاره کرد که زیبایی خاصی به آن بخشیده است. طراحی شخصیت اصلی بازی در سطح خوبی قرار دارد، اما به عنوان یک شخصیت اصلی انتظار داشتیم که کیفیت بهتری را برای او شاهد باشیم. طراحی دشمنان، وسایل نقلیه نظامی مانند تانک ها و... هم خوب طراحی شده و تنها کمبود آن ها استفاده از بافت های بی کیفیت است. البته جا دارد که به این موضوع هم اشاره کنیم که مشکلات اجرایی ای مانند برش صفحه یا افت فریم زیاد را در بازی مشاهده نمی کنید و این خود یکی از قسمت های مثبت آن است. انیمیشن های به کار رفته برای شخصیت اصلی بازی چندان خوب طراحی نشده و جا داشت که انیمیشن های روانتر و نرم تری را در بازی شاهد باشیم.

موسیقی/صداگذاری

موسیقی های بازی ساخته آقای مارک روترفورد (Mark Rutherford) هستند که بازی NeverDead را هم آهنگسازی کرده است و تجربه ساخت موسیقی برای فیلم را هم دارد. موسیقی از بخش های بسیار خوب بازی است و واقعاً به هیجان انگیزتر شدن روند بازی و ایجاد حس حضور در دوران جنگ جهانی دوم، کمک زیادی کرده است. صداگذاری محیط بازی نیز واقعاً خوب از کار درآمده و سازندگان بازی خیلی خوب به این قسمت توجه کرده اند. صدای انفجارها، تخریب ها، آتش سوزی ها، حرکت تانک ها، صحبت های آلمانی ها و یا نیروهای ارتش سرخ به خوبی در بازی پیاده سازی شده اند. صدای قدم های شخصیت اصلی بازی را به خوبی می شنوید که در محیط های شهرهای تخریب شده می پیچند. صداگذاری روی شخصیت اصلی بازی هم خوب است، اما باید به این موضوع اشاره کرد که در طول بازی شاهد دیالوگ های رو در روی زیادی نخواهید بود و شخصیت اصلی بازی بیشتر در قسمت های میانی مراحل صحبت می کند و یا در میان پرده های بازی صحبت هایی را باز هم به صورت روایتی انجام می دهد.

گیم پلی

Sniper Elite: V2 با عنوان های کلاسیکی که درباره جنگ جهانی دوم ساخته شده، متفاوت است. در این بازی با شرایطی همانند نسخه های اولیه Call of Duty یا Medal of Honor روبرو نخواهید بود. شما در نقش یک شکارچی قرار می گیرید که باید اهدافش را بدون جلب توجه و سر و صدا از بین ببرد. بیشتر مأموریت های بازی شامل از بین بردن اشخاص مختلف یا بدست آوردن اطلاعات و یا خراب کاری در تأسیسات مختلفی است که برای موشک  V2ساخته شده اند. محیط های بازی به شکل Sandbox طراحی شده اند و از همین رو بازیکنان برای رسیدن به قسمت های مختلفی که در بازی مشخص می شوند، می توانند از مسیرهای مختلفی عبور کنند و با شکل های مختلف بازی کنند.

شخصیت اصلی بازی دارای 3 سلاح مختلف است که در شرایط مختلف باید از آن ها استفاده کنید. علاوه بر سلاح Sniper، یک سلاح Thompson و یک کلت Welrod بی صدا هم در اختیار دارید. استفاده از سلاح ها در طول بازی آزاد است، اما باید از آن ها به شکل مناسب استفاده کنید تا روند بازی جذابیت بیشتری برای شما پیدا کند. بازی دارای Mini Map نیست و به همین دلیل نمی توانید جای دشمنان در محیط بازی را از قبل مشاهده کنید. به همین دلیل باید بسیار با احتیاط در محیط بازی حرکت کنید و از قسمت هایی عبور کنید که دشمنان نتوانند شما را مشاهده کنند. علاوه بر سربازهای معمولی، دشمن هم دارای افراد Sniper است که در کمین شما هستند. آن ها می توانند به راحتی شما را مورد هدف قرار دهند.

Sniperهای دشمن از روی مسیر حرکت گلوله و برقی که اسکوپ سلاح ها بر اثر تابش نور ایجاد می کنند، قابل تشخیص هستند. در بیشتر قسمت های بازی باید به وسیله Snipe دشمنان را از بین ببرید. البته این کار در شرایط عادی توصیه نمی شود، چرا که صدای سلاح شما باعث می شود که سایر دشمنان نیز به سمت شما حمله کنند. باید سعی کنید که دشمنان را بیشتر با سلاح Welrod از بین ببرید یا آن ها را از پشت سر غافلگیر کنید. در قسمت هایی از بازی می توانید از صدای انفجارها استفاده کنید و در لحظه ای که انفجاری رخ می دهد، دشمن را به وسیله Snipe از بین ببرید. تیراندازی با سلاح Snipe بسیار هیجان انگیز و عالی است. سازندگان قابلیتی به نام X-Ray Kill Cam در بازی به وجود آورده اند.

این قابلیت را می توان همان چیزی دانست که در بازی Mortal Kombat هم آن را مشاهده کرده دید. با تیراندازی به دشمنان، می توانید مشاهده کنید که تیر به چه صورت از صورت، چشم، جمجمه، سینه و قلب آن ها عبور می کند.  این قسمت گر چه بسیار خشن و درد آور است، اما هیجان خاصی دارد. از Snipe تنها برای نابودی دشمنان استفاده نمی کنید. در این بازی می توانید به وسیله این سلاح تانک های مختلف را هم از بین ببرید. برای این کار باید مخزن سوخت آن ها را هدف قرار دهید. در زمان تیراندازی با Snipe باید به میزان ضربان قلب شخصیت اصلی بازی هم اشاره کرد. در این بازی می توانید در زمان تیراندازی نفس خود را در سینه حبس کنید تا دقت بیشتری در تیراندازی داشته باشید.

زمانی که سریع می دوید، ضربان قلب شما تند می شود و دیگر امکان حبس کردن نفس را ندارید. هوش مصنوعی دارای مشکلات متعددی است. در برخی موارد دشمنان سریع شما را پیدا می کنند و در برخی موارد شما می توانید به شکل های بسیار ساده ای آن را از پا درآورید. در طول بازی باید سعی کنید محیطی که در آن قرار می گیرید را با آیتم هایی که در اختیار دارید، امن کنید. می توانید بمب های خاصی را در ورودی درها به کار ببرید تا اگر دشمن سعی داشت شما را غافلگیر کند، از بین برود. حتی می توانید با پرتاب سنگ هم حواس دشمنان را به سمت دیگری پرت کنید تا بتوانید از مسیرهای مختلف بدون ایجاد درگیری عبور کنید. البته باید به این موضوع هم اشاره کنیم که گیم پلی بازی بعد از مدت کمی تکراری می شود و اینجاست که واقعاً دوست داشتم در این بازی چند صحنه سینمایی فوق العاده مشاهده می کردم. البته سازندگان بازی سعی کرده اند جای خالی این قسمت را با قابلیت X-Ray Kill Cam پر کنند که مشاهده بیش از پیش این صحنه ها نیز شما را خسته می کند.

نتیجه گیری

Sniper Elite: V2 یک بازی خوب در زمان جنگ جهانی دوم است و هیجان و حس این دوران را در خودش قرار داده است. البته مشکلاتی در گیم پلی و گرافیک باعث شده که این بازی کمی دارای ضعف باشد. تجربه این بازی در حالیکه چند روز دیگر به سالگرد پایان جنگ جهانی دوم می رسیم، بسیار جالب خواهد بود.

KELOD بازدید : 41 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

نتقام جو علیه نابودگر

N/A
 

امتیاز اعضـــــــا :
(12 عضو امتیاز داده اند.)

8.2
 

امتیاز شمــــا :

0

استودیوی Radical Entertainment بعد از موفقیت Prototype سراغ نسخه دوم از این بازی رفته و قصد دارد در قالب داستانی جدید، گیم پلی زیبای قبل را ادامه دهد. نگاهی به Prototype 2 می کنیم.

 

داستان

داستان Prototype 2 بعد از وقایع نسخه قبل اتفاق می افتد. در حالیکه نیویورک به شهر آرامی تبدیل شده، بار دیگر نیروهای Blackwatch وارد کار می شوند و به بهانه حفاظت از شهر، در حقیقت قصد پادشاهی آن را دارند. اینبار ویروس جدیدی باعث آشوب شده که Mercer Virus نام دارد. درست است، نام این ویروس از فامیلی شخصیت اول نسخه قبل یعنی الکس مرسر (Alex Mercer) برداشته شده است. اما دلیل آن چیست؟ Blackwatch دلیل شیوع بیماری جدید را الکس مرسر می داند و تمام این آشوب ها از او شروع شده، اما آیا این موضوع حقیقت دارد؟ در ابتدای بازی ما با شخصیت جدید این نسخه یعنی جیمز هلر (James Heller) آشنا می شویم که در جنگ عراق خدمت می کرده و حال به خانه برمی گردد و متوجه می شود فاجعه ای که الکس مرسر به راه انداخته، باعث کشته شدن زن و بچه او شده است.

او تصمیم می گیرد به نیروهای محافظتی ملحق شود و روزی الکس مرسر را در خیابان می بیند و طی یک درگیری مرسر او را به یک موجود قدرتمند همانند خود تبدیل می کند، اما دلیل این کار چیست؟ Prototype 2 از نظر داستانی خیلی بهتر از قبل شده است. رابطه هلر و مرسر بسیار پیچیده است و مرسر در حالیکه شخصیتی بود که ما یک بازی را با آن تمام کردیم، ناگهان به یک انسان کاملاً ناشناخته تبدیل می شود و قصد دارد Blackwatch را نابود کند و در این راستا از عمل غیر انسانی مثل کشتن انسان های بی گناه و منتشر کردن ویروس های خطرناک دریغ نمی کند. در حالیکه خط داستانی و شخصیت پردازی ها خوب کار شده، مأموریت ها بیشتر به نابود کردن و جمع آوری اطلاعات ختم می شوند و پیشبرد آنچنانی در روند داستان ندارند و بعضی مواقع زمان زیادی بدون پیشروی در داستان وجود دارد تا اینکه به یک بخش مهم داستانی برسیم.

گرافیک

در حالیکه نسخه اول در زمان عرضه آنچنان در زمینه گرافیک پیشرو نبود، نسخه دوم هم سنت شکنی نکرده است. هر چند اگر بخواهیم این دو بازی را در زمان عرضه خود مقایسه کنید، نسخه دوم خیلی پیشرفته تر شده، ولی نمی توان آن را به طور مثال با گرافیک بازی هم سبک خود inFamous 2 مقایسه کرد. نورپردازی به خصوص در شب خیلی زیبا است و انیمیشن های هلر هر چند غیر واقعی، ولی خیلی سینمایی و نشان دهنده قدرت او هستند. مدل شخصیت ها بی کیفیت و بعضی بافت ها بسیار مات و بد کار شده اند. در عوض، طراحی هنری بازی مثل شهر شلوغ آن بسیار خوب کار شده است. شما از نظر بصری به راحتی می توانید آشوب موجود در محیط را درک کنید و محیط ها و ساختمان ها خیلی با حوصله و ریزه کاری کار شده اند.

موسیقی/صداگذاری

صدای شخصیت ها خیلی خوب است. علاوه بر تنوع زیاد آن ها هنرپیشه ها خیلی با احساس صحبت کرده اند. مثلاً در حین یک مبارزه، روابط بی سیمی آن ها خیلی پرتنش و شلوغ است. چیزی که من بیش از همه در Prototype 2 از آن لذت بردم، قسمت موسیقی آن است. اسکات مورگان (Scott Morgan) به غیر از ساخت قطعات نسخه قبل این بازی کار آنچنان شاخصی در کارنامه ندارد، ولی در Prototype 2 سنگ تمام گذاشته است. هر چند کار وی فقط محدود به ساخت قطعات اکشن است، ولی او بسیار زیبا از پس این کار برآمده است. ترکیب موسیقی الکتریکی با سازهای زنده بسیار با کیفیت انجام شده است. مثلاً ترکیب French Hornها با Pitchهای الکتریکی هر چند کار جدیدی نیست، ولی ترکیب این صداها خیلی خوب در کنار هم قرار گرفته اند و تأثیرگذار هستند.

گیم پلی

گیم پلی Prototype 2 یک لذت و حس قدرت تمام است. در حالیکه گیم پلی سریع نسخه قبل بسیار خوب بود، چنان روندی در این شماره هم وجود دارد و خیلی عمیق تر هم شده است. در حین انجام این بازی واقعاً حس یک ابرمرد را دارید که هیچ چیز جلودار شما نیست. می توانید از روی بلندترین آسمان خراش ها راه بروید و به پایین پریده و بر فراز شهر پرواز کنید. می توانید انواع اقسام حالت ها را به خود بگیرید تا دشمن را نابود کنید. از مشت های سنگین که باعث ایجاد ترک در زمین می شوند گرفته تا پنجه های تیزی که دشمن را از وسط نصف می کنند. می توانید رگه هایی از ماهیچه ایجاد کنید که هر شی ای را در محیط به سمت هدف می کشد و آن را منفجر می کند.

مثلاً می توانید یک بمب بیولوژیکی به صورت مخفیانه داخل بدن دشمن قرار دهید و ناگهان مشاهده کنید که تانک، ماشین و نیمکت ها با قدرت زیاد به سمت او می آیند و یک انفجار بزرگ شکل می گیرد. در حالیکه تغییر چهره و مخفی-کاری در نسخه قبل وجود داشت، اینبار این موضوع خیلی بهتر و عمیق تر شده است. Radical توانسته خیلی خوب یک بازی سریع و کاملاً اکشن را ناگهان متوقف کند و مخفی-کاری لذت بخشی هم به آن ببخشد. برای بعضی مراحل، مثلاً بدست آوردن اطلاعات بدون تخریب یک پایگاه باید خود را شبیه به نیروهای داخلی آن پایگاه کنید و به صورت کاملاً مخفیانه مأموریت خود را انجام دهید.

هر چند می توانید همه چیز را در هم بکوبید، ولی آن وقت است که جذابیت این مراحل مخفی و امتیازی که از آن می گیرید را از دست می دهید. هلر تنها با انسان های معمولی نمی جنگد. با پخش شدن ویروس مرسر موجودات خطرناک و انسان های پیشرفته ای همانند خود او هم در شهر وجود دارند که نبرد با آن ها چالش برانگیزتر است. در طول بازی با کشتن هر کدام از این افراد ویژه که برای مرسر کار می کنند، می توانید از نیروها و قابلیت های جدیدی مثل فرمان دادن به هیولاها برای نابود کردن یک هلیکوپتر استفاده کنید.

سیستم Upgrade خیلی ساده و جذاب است. مثلاً می توانید پرش های خود را بلندتر کنید، سرعت هلر را بیشتر کنید و یا ضربات تمام کننده جدید برای نابود کردن یک تانک و یا هلیکوپتر بخرید و نوار سلامتی خود را بیشتر کنید. اگر چه مراحل بازی تنوع خاصی ندارند و بیشتر جنبه نابود کردن و سلاخی کردن دشمنان مطرح است، ولی Radical آنقدر نیرو و قابلیت برای شما گذاشته که هر مبارزه همیشه به یک نوع مبارزه جدید تبدیل می شود و همین موضوع ساختار Sandbox گونه بازی را با کیفیت می کند. Prototype 2 همانند نسخه قبل در مورد کنترل کردن یک ابرقدرت است و Radical بسیار خوب از پس القاء این حس برآمده است.

نتیجه گیری

اگر مثل من از نسخه اول این بازی لذت برده اید، Prototype 2 همچنان بزرگ و لذت بخش است. اینکه تک نفری با تمام سلاح ها و نیروی شهر مثل اسباب بازی خود بازی کنید، همان لذت کودکانه و آرزوی ابرمرد بودن را دوباره در ما زنده می کند. Radical روند بسیار سریع و کوبنده ای را ساخته است که هر چند دارای نقص هایی است و چیز جدیدی نسبت به قبل ندارد، ولی مگر می شود حس نابود کردن یک تانک با یک مشت را فراموش کرد؟

KELOD بازدید : 36 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

تریلر گیم پلی Assassin’s Creed III منتشر شد که صحنه های زیبایی از این بازی را نشان داد. نگاهی به بعضی مسائل مخفی و جالب آن داریم.

 

پنهان شدن در طبیعت

ACIII در سال های 1753 و 1783 اتفاق می افتد و در کنار شهرهای بزرگ، بخش زیادی از بازی در طبیعت بکر اتفاق می افتد و شما می توانید استتارهای طبیعی انجام دهید. بالای درخت پنهان شوید و یا از موانع طبیعی برای مخفی شدن استفاده کنید و ناگهان به دشمن حمله کنید.

راه رفتن روی درخت ها

در این بازی می توانید بالای درخت ها هم حرکت کنید و با سرعت کسی را تعقیب کنید. می توانید شاخه های آن را بگیرید و تغییر جهت دهید و یا با سرعت روی شاخه های قوی تر بدوید. کانر کنوی (Connor Kenway) شخصیت اصلی بازی می تواند همانند اتزیو (Ezio) و الطایر (Altair) از هر مانعی بگذرد.

شکارچی خاموش

مراحل شکار هم در بازی وجود دارند و کانر خطرناک ترین شکار را هدف قرار داده است... انسان! کانر می تواند از بالای درخت با تیر و کمان خود، دشمن را از پا دربیاورد و یا ناگهان روی سر او فرود آمده و با خنجر مخفی خود او را بکشد.

شهرها

بازی دارای دو شهر بزرگ است: نیویورک و بوستون. بوستون سهم بزرگی را دارد و پرچم انگلیس ها را بر فراز آن می بینیم و هدف، آزادی این شهر و غلبه بر بریتانیایی ها است.

پنهان شدن در میان مردم

در ACIII باز هم می توانیم در میان جمعیت پنهان شویم، اما در طول تریلر مشاهده می کنیم که مردم هم ممکن است متوجه حضور شما شوند. پنهان شدن در میان مردم آنچنان قابل اطمینان نیست، ولی می تواند در بیشتر مواقع شما را از دید دشمن پنهان کند.

یک جنگ واقعی

به نبرد Bunker Hill که واقعاً در طول انقلاب آمریکا اتفاق افتاده خوش آمدید. در این مرحله کانر باید بدون اینکه گلوله ای به سمت او شلیک شود، با سرعت طول این میدان مبارزه را طی کند. هر چند که این موقعیت کاملاً واقعی است، ولی مأموریت شما در قالب کانر واقعاً اتفاق نیفتاده است.

دشمنان زیاد

ACIII بزرگتر و بهتر از هر آنچه که قبلاً دیده اید، است. در ثانیه 37 ما مشاهده می کنیم که چه تعداد عظیمی از دشمن روبروی شما است و کانر با ایجاد شلوغی در منطقه، کاری می کند که هویتش لو نرود. این تعداد دشمن می توانند ناگهان به شما حمله کنند و در مواقعی مثل تریلر می توانید از آن ها در راستای هدف خود استفاده کنید.

سریع تر از همیشه

در ACIII رد شدن از موانع و دویدن خیلی حرفه ای تر و سریع تر از قبل شده است. اینبار حتی می توانید لیز هم بخورید. در طول تریلر مشاهده می کنیم که او از زیر یک درخت افتاده لیز می خورد و به مسیر خود ادامه می دهد. این تنها یک بخش از بزرگی Free-Running بازی است.

دشمن را به دار آویز!

در ACIII مبارزه ها تنوع بیشتری دارند. می توانید با هفت تیر خود دشمن را نابود کنید یا با تبر و یا خنجر آن ها را بکشید. یکی از جالب ترین روش ها دار زدن دشمن از درخت است. می توانید از بالای یک درخت طنابی را به سمت دشمن پرت کنید و او را خیلی دردآور بکشید.

به دنبال شکار

کانر قابلیت استثنائی ای در پیدا کردن هدف دارد. او می تواند رد پای آن ها را ببیند. در ثانیه 46 مشاهده می کنیم که او با استفاده از رد پای دشمن روی برف و خون، هدف خود را پیدا می کند. سوال اینجاست که نامه در دست هدف چه اطلاعاتی را در خود دارد؟

طبیعت وحشی

ACIII مراحل شکار دارد، ولی شکارها آنچنان کوچک نیستند. حیوانات بزرگی مثل ببر ممکن است به شما حمله کنند و اگر مراقب نباشید، خیلی راحت شما را تکه تکه می کنند. حتی می توانید در بازی به کمپ های شکارچی ها هم بپیوندید و جوایز زیادی دریافت کنید.

در کنار بزرگان

در طول بازی شما شانه به شانه شخصیت های بزرگی چون جورج واشینگتون (George Washington) قرار خواهید گرفت. در ثانیه 53 مردی را در کنار کانر می بینیم که هنوز از هویت او مطمئن نیستیم.

مبارزه های متنوع

سیستم مبارزات ACIII پیشرفت های زیادی داشته است. می توانید جاخالی دهید و یا کاری کنید که دشمن به یار خودی حمله کند. می توانید با جاخالی دادن و هل دادن دشمن کاری کنید که تیغه شمشیر او یار خودی را بزند. در کل در یک لحظه می توانید با چند نفر مبارزه کنید.

داخل ساختمان ها

اینبار شما فقط بر بام و کنار ساختمان حرکت نمی کنید. می توانید داخل ساختمان ها هم بشوید و راه خود را به طور مثال از یک پنجره باز کنید.

نو

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 1,074